English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9106 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Will you tell me when to get off? U ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Can you tell me where ... is? آیا ممکن است به من بگویید ... کجاست؟
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
perpetuting testtimony U تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
speak a word U سخنی بگویید
tell him to go U بگویید برود
do tell me U خواهش دارم بمن بگویید
speak a word U چیزی بگویید حرفی بزنید
can you pronounce him safe U بگویید که اواز خطر محفوظ است
disembarkation U به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain U از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
grenadier U سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
secondary landing U منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
overhauled U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
interim overhaul U پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
nails U به موقع
occasioned U موقع
occasions U موقع
premature U بی موقع
ill-timed U بی موقع
when U در موقع
siting U موقع
termed U موقع
nail U به موقع
occasioning U موقع
term U موقع
inopportunely U بی موقع
inapposite U بی موقع
at an unearthy hour U بی موقع
unseasonably U بی موقع بی جا
unseasonable U بی موقع بی جا
behind time U بی موقع
at the precise moment U در سر موقع
terming U موقع
period U موقع
occasion U موقع
nailed U به موقع
seasonably U به موقع
periods U موقع
tactlessly U موقع نشناس
rooms U محل موقع
nick U موقع بحرانی
nicked U موقع بحرانی
room U محل موقع
tactfully U موقع شناس
inopportune U بی موقع نامناسب
nicking U موقع بحرانی
noontime U موقع فهر
in due course U در موقع خود
belated U دیرتر از موقع
belatedly U دیرتر از موقع
fieldcorn U موقع جولان
e. to the occasion U درخور موقع
meal time U موقع خوراک
criticalness U اهمیت موقع
by this U تا این موقع
on one occasion U دریک موقع
payment in due cource U پرداخت به موقع
post entry U ثبت پس از موقع
nicks U موقع بحرانی
juncture U موقع بحرانی
on the dot <idiom> U دقیقا سر موقع
on the button <idiom> U درست سر موقع
tactful U موقع شناس
till his return U تا موقع برگشتن او
thitherto U تا ان موقع تاقبل از ان
the proper time to do a thing U موقع مناسب
seed time U موقع تخمکاری
at a later period U در موقع دیگر
time U فرصت موقع
discrete <adj.> U موقع شناس
discreet <adj.> U موقع شناس
timed U فرصت موقع
times U فرصت موقع
situations U محل موقع
place U مکان موقع
places U مکان موقع
placing U مکان موقع
to be proper for U به موقع بودن
situation U محل موقع
nailed U به موقع پرداختن
positioning U موقع یابی
nail U به موقع پرداختن
nails U به موقع پرداختن
tactless U موقع نشناس
discretional <adj.> U موقع شناس
prudent [discreet] <adj.> U موقع شناس
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j. U موقع شناس بودن
opportuneness U موقعیت موقع بودن
exigence U ضرورت موقع تنگ
early resupply U تجدید اماد به موقع
show up U سر موقع حاضر شدن
seedtime U موقع تخم کاری
put in force U به موقع اجرا گذاشتن
mealtimes U موقع صرف غذا
the hour has struck U موقع بحران رسید
here U در این موقع اکنون
premature U قبل از موقع نابهنگام
to profit by the accasion U از موقع استفاده کردن
what time ate we supposed to take (have ) lunch ? U چه موقع قراراست بخوریم ؟
pro hac vice U برای این موقع
to profit by the accasion U موقع را مغتنم شمردن
i was up late last night U دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
mealtime U موقع صرف غذا
playtime U موقع شروع نمایش
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
backfiring U منفجر شدن قبل از موقع
cut short U پیش از موقع قطع کردن
it is toolate.to go U دیگر موقع رفتن نیست
abrazitic U مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
prematureness U نابهنگامی زودتر از موقع بودن
bedtime U وقت استراحت موقع خوابیدن
pull a punch U در موقع ضربه دست را کشیدن
backfires U منفجر شدن قبل از موقع
backfired U منفجر شدن قبل از موقع
backfire U منفجر شدن قبل از موقع
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
bedtimes U وقت استراحت موقع خوابیدن
thinkable U ممکن
possible U ممکن
possible [doable, feasible] <adj.> U ممکن
posse U ممکن
posses U ممکن
executable <adj.> U ممکن
practicable <adj.> U ممکن
feasible U ممکن
workable <adj.> U ممکن
doable <adj.> U ممکن
feasible <adj.> U ممکن
makable <adj.> U ممکن
contrivable <adj.> U ممکن
conceivable U ممکن
makeable <adj.> U ممکن
achievable <adj.> U ممکن
makable [spv. makeable] <adj.> U ممکن
manageable <adj.> U ممکن
timed U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
predated U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
slack water U موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
dimout U خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
high time U اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
tallyho U صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
predates U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
muzzle energy U نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
cod U وصول وجه در موقع تحویل کالا
predate U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
gravitas U موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
predating U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
times U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
available U ممکن الحصول
ternary U با سه حالت ممکن
as far as possible U هر چه ممکن است
to be posible U ممکن بودن
probable error U خطای ممکن
warnings U توجه به خط ر ممکن
warning U توجه به خط ر ممکن
possible capacity U گنجایش ممکن
impossible U غیر ممکن
mayhap U ممکن است
possibilities U چیز ممکن شق
possibility U چیز ممکن شق
perhaps U ممکن است
interactive U را ممکن میکند
multilevel U با مقادیر ممکن
impracticable <adj.> U غیر ممکن
perchance U ممکن است
inexecutable <adj.> U غیر ممکن
unfeasible <adj.> U غیر ممکن
ballast U کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
fleshing U تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
gestured U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
yoke U پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
gesture U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
He cut himself while shaving. U موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
gesturing U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
may U ممکن است میتوان
leg U مسیر ممکن در یک تابع
pron to U با حداکثر سرعت ممکن
to the nth degree <idiom> U بالاترین وجه ممکن
legs U مسیر ممکن در یک تابع
nemo tenetur ad impossible U غیر ممکن وادارکرد
i may go U ممکن است بروم
an impossible act U کار غیر ممکن
as much as possible U هر قدر ممکن است
minimise U کوچک کردن تا حد ممکن
probable error U خطای ممکن [ریاضی]
feasible solutions U راه حلهای ممکن
Is there train running on time? U آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
shuttered fuze U ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
godchildren U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchild U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
Recent search history Forum search
2New Format
1some services are not in full force
1I may find a prince
1بفرمایید
1An evaluation is an assessment, as systematic and impartial as possible, of a project, program or policy. It focuses on expected and achieved accomplishments
1میشه یه تلفن برای من به پست کنین ببینین پاس من آماده است یا نه
2single gas
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
2what time we must use make up one's mind?
1wildlike
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com